به ازای اینکه این مسجد به نام انصارالحسین علیهم السلام است به تدریج به بررسی زندگانی انصار و یاران والا مقام حضرت ابی عبدالله می پردازیم. ان شا الله تعالی
مسلم بن عقيل بن ابيطالب
«مسلم» پسر «عقيل» پسر «ابوطالب» عليهالسلام است. عقيل برادر امام علي عليه السلام و مسلم پسر عموي حسين عليهالسلام است. مادر مسلم کنيز بود و «عليه» نام داشت.( الطبقات الکبري، ج 4، ص 29.)
دعوت اهل کوفه از امام حسين
هنگامي که اهل کوفه نامههاي فراواني به امام ارسال داشتند، آن حضرت مسلم را فراخواند و به همراه وي «قيس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و عدهاي از فرستادگان را سفير خود نمود. آن حضرت، مسلم را به چند چيز امر فرمود: الف. تقوي الهي داشته باشد؛ ب. اسرار حکومت را پنهان بدارد؛ ج. به مردم لطف و مرحمت داشته باشد؛ د. اگر مردم را با هم متحد يافت، به سرعت امام را باخبر کند.
سپس امام نامهاي («اما بعد فقد ارسلت اليکم اخي عمي و ثقتي من اهل بيتي، مسلم بن عقيل و امرته ان يکتب لي ان اريکم مجتمعين، فلعمري ما الامام الا من قام بالحق»، تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 353؛ الارشاد، ج 2، ص 39.)
را به مردم کوفه به اين مضمون نوشتند:
اما بعد، به تحقيق برادر و پسر عمويم و مورد اعتماد از اهل بيتم، مسلم بن عقيل را به سوي شما فرستادهام، ايشان را امر کردهام تا که برايم بنويسد که آيا شما را با هم، همدل و همداستان مييابد. پس به جانم قسم، امام نيست مگر کسي که به حق قيام کند. (ترجمه برگرفته از متن ابصار العين، ص 79.) .
حرکت مسلم از مکه
اواخر ماه مبارک رمضان بود که مسلم بن عقيل از مکه به مدينه منوره حرکت کرد. ايشان به مسجد النبي صلي الله عليه و آله و سلم رفت و در آنجا نماز گزارد. پس از آن با اهل و عيال خويش خداحافظي کرد. سپس از «قيس» دو راهنما اجاره کرد تا که راه را به او نشان دهند. در راه، گرما و تشنگي آن دو را سخت آزار داد و آنها تاب نياوردند و در راه جان دادند. (ابصار العين، ص 79.)
مسلم راه را ادامه داد تا به محلي رسيد که آنجا آب و آبادي بود. آن دو راهنما راه را به مسلم نشان دادند تا «بطن جنت» (جنت محل آبي بوده که به قبيله کلب متعلق بوده است. معجم البلدان، ج 2، ص 343.) رسيد. آنجا با قيس نامهاي را از سختي راه و مشکلات براي امام عليهالسلام ارسال داشتند. نامه مسلم اينگونه بود:
«اما بعد، من از مدينه خارج شدم، در حالي که دو راهنما را براي طي راه اجاره کرده بودم، راه را گم کرديم و به عطش افتاديم. چيزي نمانده بود که آنها جان بدهند تا اين که آخرالامر به آب رسيديم. تنها نجات ما در لحظات آخر، نفس ما بود. اين حادثه موجب شد که آينده کار را نيکو نبينم.» (تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 354. «اما بعد. فاني أقبلت من المدينة معي دليلان لي فجارا عن الطريق و ضلا و اشتد علينا العطش فلم يلبثا ان ماتا حتي انتهينا الي الماء فلم ننج الا بحشاشة انفسنا، فقد تطيرت من وجهي هذا».)
در پاسخ اين نامه امام عليهالسلام اينگونه نوشت:
«اما بعد؛ البته من خوف اين را دارم که آن گونه که تو (بد) پيشبيني ميکني، غير آن باشد که به تو تذکر دادهايم. همان گونه که تو را رهنمون شدهام، حرکت کن، والسلام.» (تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355. «اما بعد؛ فقد خشيت الا يکون حملک علي الکتاب الي في الاستعفاء من الوجه الذي وجهتک له الا الجبن، فامض لوجهک الذي وجهتک له والسلام». با اندکي تفاوت و در الارشاد، ج 2، ص 40.) .
درسي که ميتوان گرفت: از اين ماجرا چند نکته به دست ميآيد:
1. از تطير به صرف برخورد با حوادث ناگوار در آينده بايد پرهيز کرد
که آن، گوياي وظيفه انساني نيست؛
2. بايد در تشخيص وظيفه و انجام دادن کاري که امام عليهالسلام آن را
توصيه ميکند، تلاش کرد؛
3. بايد در انجام دادن رسالت الهي مقاومت و استقامت داشت.
مسلم به محل آبخيز «طييء» رسيد. در آنجا قدري استراحت کرد. سپس حرکت کرد تا اين که به مردي رسيد که تيرش آهويي را نشانه رفته بود. وقتي به حيوان رسيد آن را کشت. مسلم با ديدن آن صحنه گفت: «دشمن ما کشته خواهد شد، اگر خدا بخواهد». (تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 355.)
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، مسلم ابن عقیل (ع) ، ،
برچسبها: